اشارات یار



إنّ معی ربّی سَیَهدینِ

او همیشه با من است.

ربّ من

او که مرا می پروراند؛ مراقب من است؛ رشدم می دهد؛ تربیتم می کند؛ در من اثر می گذارد و من از او اثر می پذیرم.

پس چرا احساس تنهایی می کنم؟ چرا؟

اگر او کاملترین است،

اگر او بی نهایت است،

اگر او نقص در کارش نیست؛

اگر او مدام در حال هدایت من است؛

اگر او بهترین است؛

پس چرا من؟؟؟

مشکل از کجاست؟

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

با من بیا

می خواهم تو را یک جای خوبی ببرم.


راستی چرا در مدخل ورودی عوالم بعدی، سؤال از ربّ است نه الله؟

ربّ کیست؟

الله کیست؟

تفاوت این دو در چیست؟

وقتی به کلام حکیم خداوندگارم رجوع می کنم، نتیجه ی جستجوی من برای این سوال این است:

الله، واحد است و احد. نه ماقبلش صفت و وصفی است، نه مابعدش.

منتها ربّ، 

ربّ های مختلف را خدای من در کتاب حکیم خودش آورده. اینها چه معنا و مفهومی دارند؟

 ربّ عالمیان ( 1 فاتحه )

ربّ این خانه ( 3 قریش )

ربّ عرش عظیم ( 129 توبه )

ربّ آسمانها و زمین ( 16 رعد )

ربّ مشرق و مغرب ( 28 شعرا )

ربّ ستاره ی شعریَ ( 49 نجم )

ربّ هارون و موسی ( 70 طه )

ربّ اعلی ( 1 اعلی )

ربّ فلق ( 1 فلق )

ربّ ناس ( 1 ناس )

 

اینها همه وصف ربوبیت الله اند، 

 چرا برای لفظ جلاله ی  ألله » اینگونه نیست؟ و برای این اسم جلاله، صفاتی ذکر نشده است؟ بصورت جداگانه آمده است ولی متصل، نه.

 إنّ الله سمیعٌ علیمٌ 

اینجا، الله ِ سمیع علیم نیست. الله، سمیع علیم است. این نوع کلام، مفهومی جداگانه دارد.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

با ما همراه باشید.


اولین سؤالی که بلافاصله در مدخل ورود به عوالم بعد ازین عالم، از من می پرسند:

کیست آن که تو را پرورش داد؟

تحت تربیت و ربوبیت و پرورش چه وجودی بودی؟

خود را به که سپرده بودی؟ 

امور خود را به که واگذار کرده بودی؟

چه کسی تو را رشد داد؟

او که در تو اثر می گذاشت که بود؟ از چه کسی اثر می گرفتی؟

با قدمها و دستورات چه کسی پیش رفتی و راه تکامل خویش را طی نمودی؟ 

حواست بوده؟

ربّ » خودت را شناختی؟

یا که چشم بسته و کورکورانه طی مسیر کردی و عمر خود را به فنا دادی؟

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

با ما همراه باشید



تو ربّ عشق زلیخا گونه ای

ای یوسف زهرا


ربّ العَرش العَظیم

گفتند جایگاه تو در عرش عظیم است.

تو ربّ عرشی.

و عرش از تو اثر پذیرفته که شده عرش عظیم

و در قرآن کریم عرش عظیم از آن بلقیس بود.

تو چه داشتی بانو؟


تو، ربّ آسمانها و زمینی.

آسمانها و زمین از تو اثر می پذیرند؛

تو مؤثر بر آنهایی.

آنها تحت ربوبیّت و عنایت و رحمت تو می گردند و می چرخند.

به عشق تو.

تو کیستی؟

✨✨✨✨✨✨

و باز هم 

ربّ در کنار رحمت رحمانیه آمده است.

وجه جمال حق تعالی.

کجایی؟

چرا نمی بینمت؟


یکی از مظاهر ربّ من تویی مادرم، تویی پدرم

شما که ربوبیت من را بر عهده دارید.

خدا کند مربوب شاکری باشم.

چینش حکیمانه ای دارد این آیه:

ربّ

ربّیانی.

این  ربّیانی » می خواهد بگوید من مظهر و مشتق آن ربّ هستم.

اهل دقت و تأمل و تفکر و تدبر در آیات حق تعالی هستی؟

یکی دیگر از ظرافتها و اشارتهای این آیه، تناسب ربّ و رحمت است. 

 ربّ ارحمهما 

رحمت، رَحِم، رحمانیت، رحیمیت.


إنّ معی ربّی سَیَهدینِ 

او همیشه با من است.

ربّ من

او که مرا می پروراند؛ مراقب من است؛ رشدم می دهد؛ تربیتم می کند؛ در من اثر می گذارد و من از او اثر می پذیرم.

پس چرا احساس تنهایی می کنم؟ چرا؟

اگر او کاملترین است،

اگر او بی نهایت است،

اگر او نقص در کارش نیست؛

اگر او مدام در حال هدایت من است؛

اگر او بهترین است؛

پس چرا من؟؟؟

مشکل از کجاست؟

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

با من بیا

می خواهم تو را یک جای خوبی ببرم.


راستی چرا در مدخل ورودی عوالم بعدی، سؤال از ربّ است نه الله؟

ربّ کیست؟

الله کیست؟

تفاوت این دو در چیست؟

وقتی به کلام حکیم خداوندگارم رجوع می کنم، نتیجه ی جستجوی من برای این سوال این است:

الله، واحد است و احد. نه ماقبلش صفت و وصفی است، نه مابعدش.

منتها ربّ، 

ربّ های مختلف را خدای من در کتاب حکیم خودش آورده. اینها چه معنا و مفهومی دارند؟

 ربّ عالمیان ( 1 فاتحه )

ربّ این خانه ( 3 قریش )

ربّ عرش عظیم ( 129 توبه )

ربّ آسمانها و زمین ( 16 رعد )

ربّ مشرق و مغرب ( 28 شعرا )

ربّ ستاره ی شعریَ ( 49 نجم )

ربّ هارون و موسی ( 70 طه )

ربّ اعلی ( 1 اعلی )

ربّ فلق ( 1 فلق )

ربّ ناس ( 1 ناس )

 

اینها همه وصف ربوبیت الله اند، 

 چرا برای لفظ جلاله ی  ألله » اینگونه نیست؟ و برای این اسم جلاله، صفاتی ذکر نشده است؟ بصورت جداگانه آمده است ولی متصل، نه.

 إنّ الله سمیعٌ علیمٌ 

اینجا، الله ِ سمیع علیم نیست. الله، سمیع علیم است. این نوع کلام، مفهومی جداگانه دارد.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

با ما همراه باشید.


اولین سؤالی که بلافاصله در مدخل ورود به عوالم بعد ازین عالم، از من می پرسند:

کیست آن که تو را پرورش داد؟

تحت تربیت و ربوبیت و پرورش چه وجودی بودی؟

خود را به که سپرده بودی؟ 

امور خود را به که واگذار کرده بودی؟

چه کسی تو را رشد داد؟

او که در تو اثر می گذاشت که بود؟ از چه کسی اثر می گرفتی؟

با قدمها و دستورات چه کسی پیش رفتی و راه تکامل خویش را طی نمودی؟ 

حواست بوده؟

ربّ » خودت را شناختی؟

یا که چشم بسته و کورکورانه طی مسیر کردی و عمر خود را به فنا دادی؟

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

با ما همراه باشید


گفتی: ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإنس إلّا لِیعبدونی

جنّ و انس را خلق کردم تا عبد من باشند و مرا عبودیت کنند.

گفتند: لِیعبدونی أو لِیعرفونی

عبودیت کنند، یعنی معرفت پیدا کنند؛ بشناسند.

چون خودت گفتی: إنّی کنتُ کنزاً مَخفیّاً فأحببتُ أن اُعرَف 

 من گنج نهان بودم، دوست داشتم شناخته بشم؛ منو بشناسند و بمن معرفت پیدا کنند.

گفتند: مَن عَرَفَ نفسَهُ فقد عرفَ رَبَّه

هرکس نفس» خودش رو بشناسه، ربّ خودش رو شناخته.

می گم: نفس، ینی جان.

کاملترین، بالاترین جان، کیه؟

اون پیدای پنهان کیه؟

کی از نهان خارج می شه؟

نفس من

جان من

اصل جان من

اصل نفس من

نفس النفوس

بیا ای جان، ظاهر شو در من.

ک سخت منتظرم.

و مضطرّ مضطرّ مضطرّ




اینم چاشنی پست قبلی:

ب یاد او ک تنهاترین تنهاست


 ذَرنی وَ مَن خَلَقتُ وَحیداً  

این سخن خدای تعالی است:

مرا با آن کسی که خلقش کرده ام، تنها گذارید.

یا:

مرا با آن کسی ک تنها خلقش کرده ام، رها کنید.

یا:

مرا با آن کسی ک خودم ب تنهایی خلقش کرده ام، رها کنید.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

هر جور بخوانی، عاشقانه است.

عاشقانه ترین جمله ای ک در کلام حکیم قرآن دیده ام همین است.

و من از تنهایی خویش لذت می برم. 

 هُوَ مَعَکُم أینما کُنتُم  

تو، منی؛ و من، تو.


در آیات کریمه ی قرآن

از لفظ جنة » یا جنات » بسیار استفاده شده.

جنّة، محل رشد است.

محل تکامل.

ویژگی خاص جنة » محفوف و پوشیده بودن آن است.

محصور بودن آن.

جنة » اگر محفوظ و محصور نباشد،

محل رفت و آمد هر کسی خواهد بود.

جنة » دژ است و حِصن حصین.

و فرموده اند:

وِلایَةُ علیّ بن أبی طالب حصنی

تا ما خودمان را وارد این جنة و این حصن حصین نکنیم،

آبیاری و رسیدگی نخواهیم شد؛

هر نامحرمی در ما ورود خواهد کرد؛

امنیت نخواهیم داشت.

در فارسی ب جنة » می گویند: بهشت.

بهشت، یعنی: به هشت.

به، یعنی: خوب.

هشت، یعنی: گذاشته شده.

به هشت یعنی: جایی ک هرچیزی ب نحو احسن در جایگاه خویش قرار دارد.

و اما مراتب جنة » در آیات کریمه ی قرآن:

جنَّةُ الخُلد

جَنَّةُ المَأوی

جَنَّةُ النَّعیم

جنّاتُ الفِردوس

جنّاتُ عَدن

جنَّةٍ عالِیَة

و اینها همه مراتب جنّت اند.

 

ادامه دارد.


پرده ی اول:

⬇️

⬇️

قال یا آدمُ اسکُن أنتَ وَ زَوجُکَ الجَنّة

حق تعالی فرمود:

ای آدم، تو و همسرت در جنت مکان، آرام گیرید و ساکن شوید.

فَکُلا مِن حَیثُ شِئتُما

از هرچه می خواهید، بخورید؛

وَ لا تَقرَبا هَذهِ الشَّجَرَةَ

و ب این شجره نزدیک نشوید؛

فَتَکوُنا مِنَ الظّالِمینَ

ک از ظلم کنندگان خواهید بود.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

پرده ی دوم:

⬇️

⬇️

فَوَسوَسَ لَهُمَا الشَّیطانُ

شیطان آن دو را پنهانی تحریک کرد؛

لِیُبدِیَ لَهُما مَاؤُورِیَ عَنها مِن سَوءاتِهِما

تا آنچه از احوال سوء آنها ک پنهان بود، را بر آنها آشکار و برملا سازد؛

 

و قالَ ما نَهیَکُما رَبُّکما عن هذه الشَّجرة

شیطان گفت: پروردگار شما، از این شجره منعتان نکرد

إلّا أن تا مَلَکَینِ 

مگر ب این خاطر ک (در صورت خوردن از آن) ملک می شوید،

اَو تَکوُنا مِنَ الخالِدینَ

یا جزو باقیان ابدی خواهید بود.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

پرده ی سوم:

⬇️

⬇️

فَدَلّیهُمَا بِغُروُرٍ

شیطان آن دو را با غرور، فریفت.

فَلَمّا ذَاقَا الشَّجرةَ 

پس آنگاه ک آن دو طعم آن شجره را چشیدند؛

بَدَت لَهُمَا سَوءاتُهُما

زشتیها و بدیهایشان بر ایشان آشکار و برملا شد.

( پی ب اموری نهانی در درون خود بردند ک بودنشان وجه سوء برای آنها داشت)؛

وَ طَفِقا یَخصِفانِ عَلَیهِما مِن وَرَقِ الجَنّة

و آن دو، از ورق الجنة برای پوشاندن خویش استفاده کردند.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

پرده ی چهارم:

⬇️

⬇️

یا بنی آدم

ای شماها ک فرزندان آن آدمید؛

قد أنزلنا علیکم لِباساً یُواری سَوءاتِکُم وَ ریشاً

همانا برایتان پوششی نازل کردیم ک هم سوء های شما را تحت ستر خویش قرار می دهد؛ هم زینتی است؛

و لباسُ التّقوی

و پوشش تقوا

ذلک خیرٌ

آن، بهتر است.

ذلک من آیات الله

آن، از آیات و نشانه های خدای تعالی است؛

لَعَلَّهُم یَذَّکَّرون

تا بلکه آنها متذکر شوند.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

پرده ی پنجم:

⬇️

⬇️

یا بنی آدم لا یَفتِنَنَّکُمُ الشّیطانُ

ای فرزندان آدم

شیطان شما را دچار افتنان و آزمایشی اینچنینی، نکند؛ 

کما أخرجَ أبَوَیکم من الجَنَّة

همانگونه ک والدین شما را از جنت خارج ساخت؛

یَنزِعُ عَنهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوءاتِهِما

تا پوشش آنها را علیرغم میل آنها، ازیشان بزداید و سوء هایشان را ب رؤیت آنها در آورد.

إنّه یَراکُم هُوَ وَ قَبیلُهُ مِن حَیثُ لا تَرَونَهُم

همانا او، خودش و قبیله اش شما را می بینند از جایی ک شما آنها را نمی بینید.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

اشارات:

پرده ی اول:

1. فرمود: أُسکُن أنتَ وَ زَوجُکَ (تو و همسرت ساکن شو)( فعل بصورت مفرد آمده)

نفرمود: أسکُنا أنتَ وَ زوجُکَ ( تو و همسرت ساکن شوید)( قاعدتاً چون آدم و حوا دو نفر هستند فعل باید مثنّی می آمد. مثل مابقی آیات)

2. وَ لاتَقرَبا (نزدیک نشوید)

نفرمود: و لا تأکُلا (نخورید)

پرده ی دوم:

1. شیطان هدفش از وسوسه ی (تحریک پنهانی و موذیانه) آدم و حوا (آدم مظهر عقل و حوا مظهر نفس) چه بود؟

2. آیا در جنت هم شیطان هست؟ 

3. در آیه فقط گفته شده جنت، معلوم نیست کدام جنت است.

4. از آیه چنین پیداست ک هدف شیطان از وسوسه آدم و حوا این بوده ک: آن مقدار از سوء های آنها ک برایشان پنهان بود را بر آنها آشکار سازد.

فعل لِیُبدیَ ، ب شیطان بر می گردد.

یعنی

آدم و حوا از شجره تناول کنند تا شیطان سوء های آنها را برایشان آشکار سازد.

هویدا شدن سوء های آدم و حوا توسط شیطان، منوط ب تناول آن دو، از شجره بوده است.

5. وسوسه ی پنهانی و موذیانه ی شیطان این بود ک فضائل آن شجره را برای آدم و حوا برملا سازد!

لذا ب آنها گفت: می دانید خدایتان برای چه شجره را نهی کرده؟ چون اگر از آن بخورید یا ملک می شوید یا جاودانه در بقا خواهید ماند.

این حرف شیطان واقعاً وسوسه انگیز بود.

چه اشکالی دارد؟ نه ملک شدن بد است نه بقاء در جنت مکان.

و این همان طمع بر فضائل شجره بود.

پرده ی سوم:

1. شیطان با دلالت بر غرور، آدم و حوا را فریفت. 

آیا شیطان اهل دلالت و منطق است؟

یا نه، از منطق آدم و حوا وارد شد؟

در سوره ی طه می فرماید:

 فوَسوَسَ إلیه الشّیطان قال یا آدمُ هل أدُلُّکَ علی شجرة الخلد و مُلکٍ لا یَبلی 

شیطان ب سوی او وسوسه کرد، اینجا فقط آدم مطرح است، نفرمود: فوسوس إلیهما.

( در آیات کریمه ی قرآن، آمده:

فَوَسوَسَ لَهُما الشَّیطان 

فَوَسوَسَ إلیه الشَّیطان

تُوَسوِسُ بِهِ

یُوَسوِسُ فی )

و نیز أدلّکَ مفرد آمده. یعنی تو را دلالت کنم، حوا پس چه؟!

هرچند در سوره ی اعراف، آیات قبلی فرموده بود: فدلیهما ؛ بر هر دوی آنها دلالت آورد. ک در اینجا باز سوال مطرح می شود ک حالا غرور آدم بعنوان یک مرد پذیرفتنی است، غرور نه ی حوا چگونه بوده است؟

2. شیطان بخوبی می دانست جنت مکان، جایگاه دلالت است. جایگاه استدلال. برای همین هم استدلال آورد و کار خود را با دلیل توجیه کرد.

اما غرورش دیگر کجای کار بود؟

آیا تناول از آن شجره و قرب ب آن شجره غرور آمیز بوده است؟

چرا؟

مگر آن شجره چه بود؟

اینهمه نعمت بهشتی را حق تعالی در اختیار آدم و حوا و در حیطه ی مشیت و اراده ی آنها قرار داد جز آن شجره ک خارج از حیطه ی مشیت و اراده و طلب آنها بود!

آیا طلب و قرب ب شجره ای ک غرور آمیز است، اشکالی دارد؟

3. هرچند در هر حال حق تعالی نهی کرده. نهی. نهی الهی یعنی حرام؟

مگر در جنت مکان هم تکلیف هست؟

مگر شریعت آنجا هم معنا دارد؟

یعنی در جنت مکان هم عقوبت هست؟ اگر نافرمانی صورت بگیرد؟

4. در این پرده می بینیم لفظ ذاقا » آمده. نه خوردن است نه قرب. بلکه چشیدن است.

همین ک طعم آنرا چشیدند، 

شاید همین ک شیطان تعریف کرده، اینها هم طعمش را حس کردند! فقط همین.

همین ک طعمش را حس کردند و چشیدند، سوء ها آشکار شد! و آنها ب دنبال برگ بهشتی رفتند، برگها را ب هم بافتند تا پوششی برای سوء های خود فراهم کنند.

( دقت کنید اگر من همچنان با اصرار از خود لفظ سوء استفاده می کنم چون سوء دایره ی معنایی وسیعی دارد. هرچه ک عیب و زشتی است. ظاهرش عیب و زشتی ظاهری است، ک آنهم برای خودش حرف دارد ک مگر در جنت مکان جسمانیت مطرح است؟ آنهم جسم مادی؟ و مگر اهل جنت اهل نگاه سوء اند؟ مگر اهل جنت ک مبهوت و مجذوب حق باید باشند . و سخنان دیگر)

پرده ی چهارم:

همین ک وسوسه ی شیطان پیش آمد و ذوق شجره  و آشکاری سوءات، هبوط اتفاق افتاد.

و حالا خطاب حق تعالی با فرزندان آدم است.

1. فرمود: ما لباسی را برایتان نازل کردیم.

لباس، ستر نیست.

در آیات قرآن، در کل سه نوع لباس معرفی شده: یکی لباس تقوا؛ یکی زن لباس مرد و مرد لباس زن؛ و دیگری لیل.

این پوشش هر چه هست همراه با آدم و حوا بر زمین فرود آمده و تنزل پیدا کرده است.

2. ارتباط آن پرده های اول و دوم و سوم با این پرده چیست؟

3. ارتباط وسوسه ی شیطان و شجره و تقوا چیست؟

و البته در این پرده می گوید ما لباسی برایتان نازل کردیم تا سوء های خود را بپوشانید. نیازی ب طمع بر آن شجره نیست. خودمان برایتان فرستاده ایم! و البته لباس تقوا بهتر است. 

و تازه می فرماید اینها همه آیه و نشانه هایی هستند تا بلکه شماها متذکر شوید.

متذکر چه چیزی شویم؟؟؟

آن لباسی ک نازل شده تا سوءات ما را بپوشاند کدام لباس است ک تقوا از آن بهتر است؟

در این پرده، یُواری سوءاتِکُم برای آن لباس است ک ریش است و زینت؛ و لباس تقواست ک خیر است. ( اگر خیر را ب معنای بهتر بگیریم می شود این: لباس تقوا بهتر است.)

پرده ی پنجم:

هشداری است ب فرزندان آدم.

مبادا دچار افتنان شیطان شوید.

افتنانش چیست؟

همانی ک با آن طریق پدر و مادر ما را از بهشت خارج کرد تا بر خلاف میلشان پوشش و لباسشان را از آنها جدا کند و سوءاتشان را آشکار سازد.

و همه ی اینها برای رسیدن ب پاسخ این سوال است که:

ارتباط وسوسه ی دلالت گونه ی شیطان با نهی خدای تعالی از تقرب ب آن شجره و ازاله ی لباسی ک پوشش سوءات عقل و نفس است، چیست؟

این سوال در صورتی پاسخ داده می شود ک مفهوم حقیقی شجره مشخص شود.

مفهوم حقیقی شجره. شجره ای ک در سوره ی طه با عنوان { شجرة الخلد } از آن یاد شده. یعنی درخت جاودانگی و خلود!

هل مِن ناصرٍ ینصُرُنی؟

**********************************

ب احتمال زیاد پست بعدی از شجره و جنة الخلد خواهم گفت.


وَ إذ قالَ موسَی لِفتیهُ لا أبرحُ حَتّی أبلُغَ مَجمَعَ البَحرَینِ أو أمضِیَ حُقُباً

زمانی موسی ب فتای خویش فرمود:

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد ب جانان یا جان ز تن بر آید

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

قصد موسی

رسیدن ب مجمع البحرین بود.

محل جمع دو بحر،

بحر عالم شهادت و عالم غیب،

بحر ناسوت و ملکوت،

بحر ظاهر و باطن،

بحر نبوت و ولایت،

حتی اگر سالهای سال بگذرد،

رسیدن ب مجمع البحرین

آرزو و مطلوب و میل هر مشربی است.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

در آیات دیگری هست:

مَرَجَ البَحرَینِ یَلتَقیانِ

بَینَهُما بَرزَخٌ لایَبغیان

یَخرُجُ مِنهُما الّلؤلؤ وَ المَرجان

گویند در اینجا بحرین یعنی علی و فاطمه سلام الله علیهما.

و لؤلؤ و مرجان حسنین علیهما السلام اند.

یا:

بحرین

پیامبر است و علی علیهماالسلام

و برزخ: فاطمه است، سلام الله علیها.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

در هر حال

مَجمع البحرین

مَجمع خلق و حقّ است.

مَجمع مادون و مافوق.

مَجمع ارض و سماء.

 

و جز با ولایت نمی توان بدان رسید.

همچو موسی طلب کن،

تا خضر رهی سوی تو آید.

ک خضر، همان علی ولیّ الله است.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

چه خبرهاست خدایا ک ندارم خبری

کو مرا خضر رهی تا بنمایم سفری


رَبِّ السِّجنُ أحَبُّ إلَیَّ مِمّا یَدعوُنَنی إلیه

این چه سِجن محبوبی است؟

 ک محبوب تر است از خواسته ی آنهایی ک قصد تصرّف یوسف را کرده اند.

آه یوسف زهرا!

این خلائق از تو چه می خواهند ک مسجون بودن، نزد تو محبوب تر است از اجابت دعوایشان ؟

یکی حبّ شهادت دارد،

یکی هم حبّ غیبت،

حبّ السجن.


فَلَمّا رأینَهُ

زنهای مصری زلیخا را ملامت می کردند ک چرا دل ب یوسف داده ای؟

آنها ک دربند قیود نگی خویش بودند،

قدرت درک قلبی و باطنی یوسف را نداشتند،

طلب رؤیت ظاهری کردند.

وقتی ک او را رؤیت نمودند؛

أکبَرنَهُ

او را بزرگ داشتند؛

وَ قَطَّعنَ أیدِیَهُنَّ

چنان یوسف نزد آنان جلوه کرد ک قوای حسی وظیفه از یاد بردند و آنها

 دستهای خود را بریدند؛

وَ قُلنَ حاشَ لِلّهِ ما هذا بَشَراً

گفتند: حاشا لله اگر این بشر باشد!

 إن هذا إلّا مَلَکٌ کریمٌ

این جز ملکی با کرامت نیست.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

زنهای مصریِ دربند حواس، و درحصر رؤیت، کرامت را در چه دیدند؟

آیا فقط جمال یوسف اسباب تنزیه زنها شد ک خدا را منزه از آن دانستند ک بشری اینچنین بیافریند؟

چه جمال حیرت انگیزی داشت یوسف؟

زنهای مصری در جمال، زبانزدند؛ در یوسف چه دیدند ک جمال خویش از یاد بردند؟

چه فخری کرد زلیخا!

آی زنها ببینید زلیخایی ک تا بدین حد سرزنشش می کردید ک چرا دل ب یوسف دادی،

تا ب چشم ظاهر ندیدید، باور نکردید.

هنوز در بند حسّ و ظاهرید.

اینهمه زلیخا در وصف کمالات یوسف گفت، نشنیدید.

حال ک ب دیده ی ظاهرش دیدید؛ دستهای خود را بریدید.

هوش از سرتان رفته.

تا مثل زلیخا 

شیفته و شیدا نشوید،

دل ب یوسف نخواهید سپرد.

در حیرتم

زنهای مصری، نه.

تمام اهل مصر

در جوار این یوسف بودند؛

اگر یوسف بحق جمال بی بدیل داشت

پس چرا فقط یک زلیخا عاشق و دلداده اش شد؟

زلیخا؟

تو در یوسف چه یافتی ک هم جوانی، هم بصر و آبرو ب پایش دادی؟؟؟


قرآن:

یا بَنیَّ اذهَبوُا فَتَحَسَّسوُا من یوسُفَ وَ أخیه

فرزندان من

بروید

با حواس ظاهر (صدای آرام و آهسته)

و حواسّ باطن (عقل و فکر و بصیرت)

یوسف را بیابید.

یوسف و برادرش را.

عترت:

عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَلا تُرى،

وَلا أَسْمَعُ لَکَ حَسیساً وَلا نَجْوى

سخت است بر من ک خلق را می بینم و تو. دیده نمی شوی.

و سخت است بر من

هیچ سخنی از تو نیست.

نمی شنوم.

نه صدایی

نه نجوایی.

هیچ کس

صدایی از تو نمی شنود!

حتی صدایی آرام.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

پ.ن 1:

پس تو صدا داری!

وای بر من ک نه صدای آرام تو را می شنوم

نه صدای فریاد تو را.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

پ.ن2:

معمولاً اگر کسی جایی گم شده باشد یا رها شده باشد؛

حتی اگر از دیده ها نهان باشد،

صدا اگر سر بدهد؛ صدایش شنیده می شود!

چطور ما صدای یوسف ِ در چاه را نمی شنویم؟؟؟

( قلبم فشرده شد.)


قالوا تاللهِ تَفتؤا یوسف

گویند مرا گریه بس است بر یوسف خویش

مرا از گریه منعم می کنند.

آه ک خون باید گریست

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

حَتّی تَ حرضاً

جان خواهی داد تو ای یعقوب

چنین محزون چرایی؟

مگر یوسف که بوده است؟

مگر یوسف چه کرده است؟

کاینچنین تو را تسخیر کرده است؟

تو از یوسف چه دیدی؟

کاینچنین دل داده ای؟

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

أو تَکوُنَ مِنَ الهالِکین

هلاک خواهی شد ای یعقوب

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

پ.ن:

بگذار ب پایش جان دهم

برای یوسف جان ندهی 

جان به چه می ارزد؟


وَابیَضَّت عیناهُ مِنَ الحُزنِ 

دیدگان یعقوب

در فراق یوسفش

از حزن و اندوه، سپید شد.

فَهُوَ کَظیم

از یکسو دل پاره می شود

از یکسو صبر.

از یکسو تلاطم

از یکسو آرامش

آآآه

یوسف. 

چشمهایم ب راه تو

رخت سپید ب تن کرده

زلال و صافی

نگران، ب سوی تو دوخته گشته است.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

تأمّل:

نفرمود دیدگان یعقوب از گریه سپید شد!

بلکه از حزن و اندوه سپیدپوش شد!

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

پ.ن:

چشمهایی ک یوسف را نبینند

همان بهتر ک نبینند.


یا أسَفیَ علی یوُسُف

افسوس و حسرت بر آن یوسفی ک از دست رفته و در پرده ی غیبت است.

افسوس از آن یوسفی ک در چاهش انداختند.

افسوس از آن یوسفی ک باید باشد و جوانی کند، نبوت کند، امامت کند ولی.

نیست.

افسوس از آن یوسفی ک باید باشد و نیست.

افسوس از آن یوسفی ک در بند است.

افسوس از آن یوسفی ک قدرش نمی دانند.

افسوس از آن یوسفی ک در کنعان نیست.

و یعقوب و یعقوبیان در حسرت دیدار اویند.

 


معبر نخست:

در مفهوم جنة، نکته هایی گفتیم؛

و گفتیم یکی از مراتب جنة،

جنّة النّعیم است.

می گویند نعیم جمع نعمت است؛ یعنی نعمتها.

ولی می توان گفت نعیم بر وزن فعیل، صیغه ی مبالغه است؛

یعنی نعمتی ک نهایت نعمتهاست.

نعمتی در اوج کمال.

معبر دوم:

نعمت، هم نعمت مادی است؛ هم نعمت معنوی.

نعمت مادی را فعلا کاری نداریم ک ببینیم نعیمش چیست؟

یعنی نهایت نعمت مادی چیست؟

نعمت معنوی چه؟

نهایت نعمتهای معنوی کدام نعمت است از منظر قرآن حکیم؟

با من بیایید:

************************

معبر سوم:

حضرت ختمی مرتبت رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله

در یوم الله الأکبر، یوم الغدیر

ک اکثر افراد از مکه و مدینه و اطراف این دو شهر

همراه او بودند؛ چون شنیده بودند آخرین حج واجب رسول الله است؛

همه را در موقف غدیر جمع کرد و فرمود:

. أللّهمّ إنّک أنزلتَ الآیةَ فی علی ولیّکَ عند تبیین ذلک و نصبک إیاه لهذا الیوم:

ألیومَ أکمَلتُ لکُم دینَکُم و أتمَمتُ علیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإسلامَ دیناً

بارالها

همانا تو در حین تبیین نصب ولایت و خلافت علی ولیّ ات، این آیه نازل کرده ای:

امروز دین شما را برایتان کامل نمودم؛ و نعمتم را بر شما تمام کردم؛ و رضایت دادم ک اسلام دین شما باشد. 

*************

نعمتِ تمام.

تمامیّت نعمت.

همان نعیم.

نهایت نعمت.

اوج نعمت.

علی است.

ولایت مولا امیرالمؤمنین است.

چه نعمتی بالاتر از این؟

ک هم دین با آن کامل می شود،

هم دین اسلام، با این نعمت، معنا و مفهوم می یابد.

و رضای حق تعالی هم در همین است.

*************

و چرا این نعمت جنة نعیم بود و هست؟

مگر نگفتیم جنة یعنی محفوف و پوشیده؟

مگر زمان نبوت حضرت رسول این نعمت، نهان نبود؟

و حتی بعد از حضرت رسول هم، ب باطن رفت.

****************

یکی از عباراتی ک در زیارت مخصوصه ی یوم الله الغدیر می خوانیم:

و جنّاتٌ لهم فیها نعیمٌ مقیمٌ خالدین فیها

و این همان جنة مخلّد است.

هرکس در این جنت دخول یافت، خالد و مخلّد خواهد بود.

چه مناسبتی:

دخول

خلود


در دعای ندبه می خوانیم:

إذ اخترتَ لهم جزیلَ ما عندک من النعیم المقیم الذی لا زوال له و لااضمحلال

برای اولیای خویش، بهترین پاداش ک نزد توست برگزیده ای:

بهترین بهره از نعیمی ک پایدار است و زوالی و فنایی برای آن نیست و همیشگی است.


و چه شیرین در زیارت امام حسین علیه السلام در روز عرفه می خوانیم:

ألسّلامُ علیکَ یابن قائد الغرّ المُحَجَّلین إلی جنّات النّعیم

سلام بر تو ای پسر آن قائدی ک سپیدرویان را ب سوی جنات النعیم راهبری می کند.

و در دعاهای قبل و بعد نمازمان می خوانیم:

و أسئلکَ نعیماً لا ینفد

از همان نعمت عظمایی می طلبم ک پایانی ندارد.

****************

حیفم می آید این را هم اضافه نکنم:

در زیارت رجبیه می خوانیم:

بارالها

از تو می خواهم ک مرا ب آن مرجع بازگردانی،

آن نعیم ازلی؛

آن عیش پیش رو؛

ک اکل و شُرب رحیق و سلسبیلش، همیشگی و دائمی است؛

شرابی ک از نوشیدنش سیر نمی شویم؛

مارا ب محضر ایشان رجعتمان ده.

(ب عبارات اکل و شراب و سلسبیل و رجعت دقت کنید)

*****************

  

معبر چهارم:

حتی اگر ب زمان هبوط آدم و حوا از آن جنت بازگردیم؛

از آن زمان ب این سو

هرچه در آیات قرآن حکیم می بینیم 

ما را ب ذکر نعمت و شکر نعمت توصیه کرده اند.

ببینید:

وَاذکُروُا نعمة اللهِ علیکُم

آن نعمت الهی ک بر شما داده شد، یادش کنید.

وَاشکُروُا نِعمَةَ الله إن کنتم إیّاهُ تعبدون

اگر فقط او را عبودیت می کنید، شکر نعمت الهی را بجا آورید.

(در خطبه ی غدیر:

علی را بزرگ بشمارید)

ما بِکُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ الله

هیچ نعمتی ب شما داده نشده مگر اینکه از سوی خداوند داده شده.

( علی، نعمت است، نعیم است؛ خدای تعالی او را ب ما داده)

وَ أمّا بِنِعمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّث

سخنی تازه بگو از آن نعمت پروردگارت

**********************

معبر پنجم:

أیَطمَعُ کُلُّ امریءٍ منهُم أن یدخل جنَّةَ نعیم؟

آیا هر یک از آنها طمع آن را دارند ک در این جنة نعیم داخل شوند؟

باید هم داشته باشند.

اصلا در گوشه ای از آیات قرآن

آیاتی است بنام آیات اعراف.

از اصحاب اعراف می گوید

ک مابین جنة و نار حیرانند؛

و منتظرند تا قسیم النار و الجنة اشارتی فرماید و عنایتی

و آنها 

لَم یدخلوها وَ هُم یَطمَعوُن

وارد آن جنة نشده اند و طمع ورود بدان دارند.

*******************

مگر می شود کسی طالب این جنت المأوی نباشد؟

مگر می شود کسی حرص دخول ب این دارالخُلد را نداشته باشد؟

مگر می شود علی را بشناسی و او را طلب نکنی؟

مگر می شود طالب هم جواری با او نباشی؟

در زیارت هانی بن عروه می خوانیم:

وَ جَمَعنا و إیّاکُم معهم فی دار النّعیم

هانی از اصحاب الحسین است، اصحاب الجنة؛

در این زیارت می گوییم:

خداوند ما را و شما را همراه اهل بیت علیهم السلام در دار النعیم جمع سازد

إن شاء الله

*********************

مگر در این جنة النّعیم چه خبر است؟

اهل این جنّة کیانند؟

ألسّابقون السّابقون

اولئک المُقرّبون

فی جنّات النّعیم

آنها ک اهل سبقت اند؟

در دعای ندبه می خوانیم:

لا یُسبَقُ بِقَرابَةٍ فی رَحِم

وَ لا بِسابِقَةٍ فی دین

علی هم در رَحِم(ارتباط خونی) سابق است؛ هم در دین(ارتباط عقیدتی).

فأمّا إن کانَ مِنَ المُقَرَّبین

فَروحٌ وَ رَیحانٌ وَ جَنَّة نعیم

اگر از مقربین باشی،

ک سابقون جزو مقربین اند؛

روح و ریحان و جنة نعیم در انتظار توست.

إنّ الأبرارَ لفی نعیم

ابرار هم در این نعیم اند.


ألسّلام علی نعمة الله علی الأبرار

سلام بر آن نعمت الهی ک ب ابرار داده شده است

(زیارت ششم حضرت وصیّ )

*************************

معبر  ششم:

این نعمت، همان است ک از آن سوال خواهند کرد:

ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یومَئِذٍ عنِ النّعیم

در قیامت از این نعمت عظیم سوال خواهند کرد.

وَ قِفوُهُم إنّهُم مَسؤولون

آنها را متوقف کنید؛ باید مورد سؤال واقع شوند.

چرا؟

برای چه؟

**********************

معبر هفتم:

در موقفی همه را نگه می دارند تا بپرسند با آن نعمت چه کردید؟

أفَبِالباطِلِ یُؤمِنوُنَ وَ بِنِعمَةِ اللهِ یکفُروُن؟

آی شماها

آیا ب باطل ایمان آوردید و ب نعمت الهی کفر ورزیدید و حقیقتش را پنهان ساختید؟

یَعرِفوُنَ نِعمَةَ اللهِ ثُمَّ یُنکِروُنَها

آنها نعمت الهی را می شناسند؛ بدان معرفت دارند؛ ولی بعد، آن را انکار می کنند.

آری

نعمت الهی را در یوم الغدیر شناختند؛ بدانها معرفی شد؛ ولی بعد.

ذلکَ بِأنَّ اللهَ لَم یَکُ مَغَیِّراً نِعمَةً أنعَمَها علی قومٍ حتّی یُغَیِّروُا ما بأنفسهم 

اینها بدان خاطر است ک بدانید خدای تبارک و تعالی هیچ نعمتی را بر قومی تغییر نمی دهد مگر آنکه خودتان آن را متغیر سازند.

ببین

گوش کن.

آیا صدای ناله های مولا را از نخلستانهای کوفه می شنوی؟

ألّلهم اغفر لی الذّنوبَ الّتی تُغَیِّرُ النِّعَم

بارالها

بیامرز بر من آن گناهانی را ک نعمتها را تغییر می دهند.

******************

این سیر و گشت همچنان ادامه دارد.

( از معبر اول، کلمات زیر خط دار را دنبال کنید)


 در مورد معنای دیگر جنّة ک پنهان بودن و پوشیدگی است،

این آیه دلالت دارد که:

فَلَمّا جَنَّ علیهِ اللّیلُ رآی کوکباً

در جریان برهان افول ک مربوط ب حضرت ابراهیم سلام الله علیه است، فرمود:

هنگامی ک تاریکی و خفای شب او را پوشانید؛ ستاره ای بزرگ و درخشان را دید.

یا کلمه ی مجنون؛ یعنی در حقیقت کسی ک ب دلایلی عقلش مخفی و پنهان شده؛ یا بهتر است بگوییم عقلش تحت پوشش عواملی قرار گرفته.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

و اما نکته ی قابل تأمل اینکه:

همانطور ک می دانیم قرآن کریم و آیات و الفاظ آن

ظاهری دارند و باطنی. 

حال بنگر ک هر باطن، خودش در درون خود باطنی دیگر دارد.

بطن اندر بطن.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

مسلّماً قرآنی ک وحی الهی است و از عالمی مافوق این عالم ظاهر تنزل یافته،

صرفاً جهت القای یکسری رویدادها نیامده و مفهوم عمیقتری در خفای این ظاهر آیات و کلمات نورانی قرآن حکیم نهفته است.

و ما نیز می بایست هنگام تلاوت آیات و کلمات عمیق این کتاب آسمانی، ب مفاهیم معنوی و درونی و عمق و ژرفای آنها توجه کنیم.

با این توضیح

پس اگر ب عبارتی همچون :

جنّاتٍ مِن نَخیلٍ و أعنابٍ

بر می خوریم، 

مسلّماً مفهوم ظاهری مراد نیست.

مفهوم باطنی چیست؟

اگر ب مفهومی ک از جنة گفته شد دقت کنیم؛

ک ب معنای پنهان و محفوف بودن است؛

جنات من نخیل و أعناب یعنی چه؟

اینجاست ک خواه ناخواه برآن می شویم ک ب مفهوم باطنی نخیل و اعناب رجوع کنیم.

مفهوم باطنی نخیل و أعناب چیست؟

نخیل جمع نخل (خرما) است و أعناب (انگور) جمع عِنب.

ب این تصاویر نگاه کنید:

النّخیل

ألأعناب

وجوه مشترک نخیل و اعناب را پیدا کنید.

بقول شاعر میر فندرسکی:

چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی

صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

یعنی هرچیزی ک شما در این عالم صورت و ظاهر می بینید، 

مطمئناً باطنی در عوالم مافوق دارد.

خب

باطن و حقیقت باطنی نخیل و اعناب چیست؟

در آیات و نشانه های الهی دقت و تدبر کنید.

و وقتی می فرماید:

جنّاتٍ من نخیل و أعناب

معنای ظاهری این است :

باغها و بوستانهایی از درختان خرما و درختان انگور.

اما معنای باطنی آن چیست؟

یعنی حقایق و اسرار پنهانی ک در نخیل و اعناب نهفته است.

کتابها باید برای آن نوشت.

باشد بوقتش.

************************

سیر و گشت ما در جنت مکان،

همچنان ادامه دارد.

با ما همراه باشید.


در آیات کریمه ی قرآن

از لفظ جنة » یا جنات » بسیار استفاده شده.

جنّة، محل رشد است.

محل تکامل.

ویژگی خاص جنة » محفوف و پوشیده بودن آن است.

محصور بودن آن.

جنة » اگر محفوظ و محصور نباشد،

محل رفت و آمد هر کسی خواهد بود.

جنة » ب لحاظ محصور بودن و محفوظ بودنش،

دژ است و ب لحاظ ایمن بودنش، حِصن حصین.

و فرموده اند:

وِلایَةُ علیّ بن أبی طالب حصنی

تا ما خودمان را وارد این جنة و این حصن حصین نکنیم،

اشجار وجودی مان

آبیاری و رسیدگی نخواهند شد؛

ب کمال نخواهیم رسید.

هر نامحرمی در ما ورود خواهد کرد؛

امنیت نخواهیم داشت.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

در فارسی ب جنة » می گویند: بهشت.

بهشت، یعنی: به هِشت.

به، یعنی: خوب.

هشت، یعنی: گذاشته شده.

به هشت یعنی: جایی ک هرچیزی ب نحو احسن در جایگاه خویش قرار دارد.

و اما مراتب جنة » در آیات کریمه ی قرآن:

جنَّةُ الخُلد

جَنَّةُ المَأوی

جَنَّةُ النَّعیم

جنّاتُ الفِردوس

جنّاتُ عَدن

جنَّةٍ عالِیَة

و اینها همه مراتب جنّت اند.

 

ادامه دارد.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها